چهارشنبه 27 آذر خواستگاری اول رو رفتیم.... انگار مساعد بود نظرات
جلسه دوم در منزل اونها بود پنجشنبه 5 دی ...
و این هفته هم جلسه سوم در منزل اونها با حضور پدرها خواهدبود پنجشنبه 12 دی ماه...
امیدوارم هرچی خیر هست رقم بخوره ... قطعا نباید در هیچ لحظهای از این خواستگاریها احساسی شد ولی جلسه خیلی خیلی مهمیهست برای زندگی خودم.
ماشین رو هم تحویل گرفتم 2 دی ماه و در حال برنامه ریزی برای خرید خونه هستم اگه بشه تا آخر سال.
فقط واقعا دارم به فردای خواستگاری فکر میکنم که اگر جوابشون منفی بود خیلی توی ذوق من نخوره.
حس و حال واقعا عجیبی هست و من دو هفته هست که کل رویکرد فکری ام رو تحت تاثیر قرار داده و نمیشه ازش فرار کرد.
خدا رو شکر از حال داداشی هم خبر دار شدم و توی کمتر از یک ماه جا افتاده توی اون کشور ولی نبودش بعضا خونواده رو اذیت میکنه.
من هیچ هیچ هستم جلوی پروردگار و امیدوارم خدا به من منت بذاره و ارزش بده.
نمازهام رو تونستم به 100 درصد خوندن و بیشتر مواقع توی اول وقت برسونم.
واقعیتش بعد از حدود پنج شش سال نمیدونم چه اتفاقی داره میفته که بصورت خیلی غیر عادی برای نماز شب هم دارم بیدار میشم شاید بخاطر سنگینی فکرها و خیالهام باشه. واقعا تنها چیزی که الان میتونه قلبم رو آروم بکنه فقط نماز، نماز شب و زیارت هست.
زیارت امامزاده هم خیلی آرومم کرد.
واقعا یه این رسیدم که زندگی با آرامش فقط تحت سایه مذهب و ایمان هست.
عجب روزهایی رو دارم سپری میکنم...واقعا فضای فکری سنگینی هست هرچقدر به جلسه پنج شنبه نزدیکتر میشیم.
فعلا یادداشتهام را توی موبایل مینویسم و تو جلسه مطرح میکنم.
امیدوارم خدا به حق همه افراد خوب و مومنش مشکل من رو هم حل کنه.
فعلا انتظار و فکر و خیال ....